خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان: هم از کار آن داس دل خیره ماند بر آن بت بنفرید و زآنجا براند. اسدی. ببد دایه دل خیره آمد دوان سخن راند با دختر از پهلوان. اسدی
خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان: هم از کار آن داس دل خیره ماند بر آن بت بنفرید و زآنجا براند. اسدی. ببد دایه دل خیره آمد دوان سخن راند با دختر از پهلوان. اسدی